قدس آنلاین- شهید محمد رضا سنجرانی مدافع حرم اهل بیت(ع) که بار سفر را در محرم سال جاری بست، زندگی کوتاه اما پرباری داشته؛ دلاوری رزمیکار که به معرفت و محبت در میان دوستان و بستگانش در مشهد معروف بوده است. مصطفی سنجری، برادر شهید محمدرضا سنجرانی، امروز میهمان صفحه ماست و در این گفتوگو آنچه را از برادر بزرگ خود به یادگار دارد، در ظرف اندیشههایش به ما تقدیم میکند. شاید توشهای از آن همه خیر و برکتی که در اندیشه شهید بوده، برداریم.
شهید محمدرضا سنجرانی برادر شماست. لطفاً در ابتدای این گفتوگو از او و خانواده خودتان بگویید تا بیشتر با ایشان و محیطی که در آن بزرگ شده است، آشنا شویم.
شهید محمدرضا سنجرانی فرزند ارشد خانواده ماست. ما ۴ برادر و یک خواهریم. هرچند برادر بزرگمان به فیض شهادت نائل شد اما پدرم هیچگاه به هیچکس اجازه نداده است بعد از رفتن او، ما را ۳ برادر بداند یا اینکه بگوید او ۴ فرزند دارد چون از نظر پدرمان و همه اعضای خانواده، محمدرضا زنده و در بین ماست. بنابراین خانواده ما در نبود محمدرضا همچنان با او و در کنار اوست.
شما چند سال از برادر شهیدتان کوچکترید؟ چه خاطراتی از منش و شخصیت این شهید بزرگوار به یاد میآورید؟
من تقریباً ۱۸ سال از محمدرضا کوچکتر هستم. شهید محمدرضا سنجرانی متولد سال ۵۶ بود و هنگامی که من متولد شدم، این شهید اسم من را از روی نام یکی از قاریان قرآن که مورد علاقه ایشان بود، انتخاب کرده است و به همین خاطر مرا مصطفی نامیدند.
شهید محمدرضا سنجرانی مربی جودو وکاراته و از بهترین مربیان ارشد آموزش نظامی استان خراسان رضوی بود. اهل تلاش و بسیار خستگیناپذیر بود و همواره تلاش میکرد تا با ورزش و دوری از بسیاری از مسائل هم خود و هم شاگردانش را به تعالی روح و سلامتی جسم سوق دهد.
محمدرضا همیشه معتقد بود برای خدمت به خلق خدا و کسب رضای خداوند و عاملبودن به آموزههای دینی، باید جسم و روح را همزمان پرورش داد. به همین دلیل با وجود اینکه کارمند بانک بود، همزمان استاد جودو و کاراته هم بود. عشقی غیرقابل وصف به امام حسین(ع) داشت و همواره دعا میکرد که لایق حسینیشدن و حسینیبودن در مکتب آن حضرت شود که سرانجام به آرزویش رسید. یکی از بارزترین خصیصههای اخلاقی محمدرضا، روحیه معروفی بود که همگان در ایشان سراغ داشند و آن علاقهمندی زایدالوصف او به خدمتکردن و محبت بیمنت و بیشائبه به مردم بود.
از آن روزهایی بگویید که برادر شهیدتان عزم مدافع حرم شدن و خدمت به آلالله(ع) و مردم مظلوم سوریه را در سر و جان میپروراند. آیا خانواده با تصمیم ایشان مخالفت نکردند؟
شهید محمدرضا ۲ فرزند پسر به نامهای علی ۸ ساله و سبحان ۲ ساله داشت. با آنکه علاقه زیادی به خانواده و فرزندانش داشت اما بعد از شهادت دوستش حسنآقا، بیتاب شده بود. شهید حسن قاسمی دوست نزدیک برادرم ۲۵ فروردین سال ۹۳ عازم سوریه شد و ۲۵ ماه بعد به فیض شهادت نائل آمد.
بیتابیهای برادر شهیدم از آن زمان و با شهادت او آغاز شد. انگار از قافله شهدا و از آن فیض عظیم جا مانده بود. هوای رفتن داشت و غیر از خدمت به آلالله(ع) چیزی او را راضی نمیکرد. آن زمان بنده در زاهدان سرباز بودم و دورادور میشنیدم که ایشان قصد رفتن به سوریه را دارد اما در جریان کل امور نبودم. تا آنکه از خانواده شنیدم که او تصمیمش را برای دفاع از حرم گرفته است. دیگر هیچکس با او مخالفت نمیکرد زیرا ادلههای محکمش در دفاع از حریم اسلام و اهل بیت(ع) مجالی برای اعتراض باقی نمیگذاشت. لذا خانواده هم با رضایت او را در سال ۹۴ بدرقه کردند تا آنچه خداوند متعال برایش رقم زده بود، صورت گیرد.
شهید محمدرضا سنجرانی چه مدتی این افتخار را داشت که در صف مدافعان حرم قرار بگیرد؟
۲ سال در صف مدافعان حرم بود یعنی از سال ۹۴ تا محرم سال ۹۶ بهصورت پیاپی در سوریه حضور داشت تا اینکه در دوم محرم سال جاری به شهادت رسید. اصرار داشت که تاسوعا و عاشورا را در سوریه برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(س) بماند که ماندگار گشت و برای همیشه میهمان این خوان پر از نعمت بهشتی شد. شهید محمدرضا بیش از هر چیزی به ناموس اهل بیت(ع) حساس بود و میگفت مگر ما مرده باشیم که کفار و تروریستها بتوانند آجری از آجرهای حرم را جابهجا کنند. او به این موضوع اعتقاد داشت و برای اعتقادش تا پای جان ایستاد تا جانش برود اما حرمت این آستان از بین نرود. ۶ محرم سال جاری پیکر پارهپاره شهید محمدرضا سنجری به وطن آمد. برادرم بارها طی ۲ سال گذشته زخمی و مجروح شده بود اما زخم تنش نتوانست او را از فداکاری در راه دین و اهل بیت(ع) بازدارد.
نظر شما